۲۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

حجاب؛ چله عاشقی (21)

مولای من! 

اعتراف می‌کنم اعمالم مرا از فیض زیارتتان محروم ساخته و رفتارم مورد پسند شما نبوده است.

اعتراف می‌کنم از شما دور افتاده‌ام و در تقرب به شما کوتاهی کرده‌ام. 

اعتراف می‌کنم حب دنیا مرا از شما دور ساخته است. 

اعتراف می‌کنم بین شما و من هیچ حجابی نیست الا من.  

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست 

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز 

مولای من!

یاریم کنید و مرا از دست خودم نجات دهید. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

حشر؛ چله عاشقی (20)

 

مولای من! 

 

فقیر و خسته بدرگاهت آمدم رحمی 

که جز ولای توام نیست هیچ دستاویز

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

پیراهن؛ چله عاشقی (19)

 

 

فدای پیرهن چاک ؛

 

پیرهن چاک؛

برادرم! چرا این کهنه پیراهن را چاک چاک می‌کنید؟ این پیراهن یادگار مادرمان است. 

خواهرم! نمی‌خواهم بدنم عریان روی زمین بماند. 

 

فدای پیرهن چاک ماهرویان باد

هزار جامه تقوی و خرفه پرهیز

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

شکیبایی؛ چله عاشقی (18)

مولای من!

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد

کز دست بخواهد شد پایان شکیبایی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

مهجور؛ چله عاشقی (17)

مولای من! نمی دانم در کوی تو معروفم یا نه؟ اما از روی تو مهجورم. 

مولای من! خداوند با عشق شما مرا آفرید و با عشق شما پرورید و عشق شما را مایه‌ی ادامه حیات قرار داد. 

مولای من! تنها امید زندگیم! اگر دلیلی برای ادامه حیات باشد، اگر امیدی به ادامه زندگی باشد، همین عشق است. همین عشق است که ادامه زندگی را میسور ساخته ورنه تحمل مشکلات از ظرفیت من خارج است. 

مولای من! هیچگاه فکر نمیکردم فاصله دیدارمان اینقدر طولانی شود و در آتش فراق بسوزم. 

مولای من! آتش به جانم افتاده و هیچ توان فرونشاندن نیست. نمی‌دانم این فراق تا کی باید طول بکشد و تا چه حد باید بسوزم. 

مولای من! ای مهربان! از حرارت جگرم آگاهی و آتشی را که به قلبم زده‌ای می‌بینی. 

مولای من! من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم. مرا از درگاهت نران. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

بزم؛ چله عاشقی (16)

مولای من! چه بزم عاشقانه ای راه انداخته اید در این دشت پر بلا! از همه چیز گذشتید. نه فقط سر ،که از جگرگوشه هایتان هم گذشتید تا رضایت معشوق را به دست آورید. همین است که خواهرتان جز زیبایی نمی بیند. دیدن این بزم، چشم عاشق می خواهد. چیزی که فقط دختر علی دارد. 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

سلام؛ چله عاشقی (15)

السلام علی الحسین 

و علی علی بن الحسین

و علی علی بن الحسین

و علی علی بن الحسین

سلام بر تو ای ذخیره امامت! ای شهید زنده کربلا!

سلام بر تو زمانی که با علی اکبر شهید شدی!

سلام بر تو زمانی که با علی اصغر شهید شدی!

سلام بر تو زمانی که خورشید را بر نیزه دیدی!

سلام بر تو زمانی که ماه را به خاک سپردی!

سلام بر تو ای سیدالساجدین و زین العابدین!

سلام خدا بر تو و اجداد طاهرینت!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

تولد؛ چله عاشقی (14)

مولای من! دیروز 42 سال از عمر این نوکرتان به پایان رسید، با سرعت برق و باد. سریعتر از آن چیزی که حتی بتوان فکرش را کرد. چه مقدار از عمر این نوکرتان مانده باشد، خدا می داند. 

مولای من! شکرگذارتان هستم به خاطر تمام توجهی که به این کمترین داشتید. شما مولای خوبی بوده و هستید. بر این بنده سراپا تقصیر خطاهایش را ببخشید و از خداوند متعال طلب مغرفت نمایید. 

مولای من! چه مصیبتها که از سر باز کردید و چه گرفتاریها که رفع نمودید. اگر نبود توجه شما فتنه ها این کمترین را نابود ساخته بود. 

مولای من! ای مهربان! ای که توفیق نوکری عطا کردی! اعتراف می کنم که شایسته چنین توجهی نبوده و نیستم. اما تو کریمانه از کنار خطاهایم گذتشید و به دیده اغماض نگریستید. می دانم بی ادبیها دیدید و خون دلها خوردید و باز پدرانه دست نوازش بر سرم کشیدید. 

مولای من! اگرچه خطاکارم اما عابق نیستم. رهایم نکن. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

تعزیت، چله عاشقی (13)

مولای من! خدا اجرتان دهد. مصیبت های خاندان شما تمامی ندارد. دشمن گمان کرده می تواند نور خورشید را خاموش کند. یک روز مزار شما را شخم زدند و آب بستند و بذر پاشیدند به این خیال که آن مضجع شریف را از دیدگان پنهان سازند. روزی دیگر نوادگان آن ملعون حرم دو فرزند برومندت، دو اختر تابان آسمان امامت و ولایت، هادیان امت را تخریب نمودند. نمی دانند ارادت شیعیان قلبیست و حرم نمود آن است. شاید بتوان حرم را تخریب نمود. اما ارادت را نمی توان از قلب محبینتان خارج ساخت. «یا لیتنا کنا معک» شعار ماست. افسوس می خوریم که زمانه ما را از شما تاخیر انداخت و نبودیم یاریتان کنیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

بصیرت؛ چله عاشقی (12)

مولای من! کلام شما نور است. به این بنده حقیر بصیرتی عنایت فرمایید که کلام شما را بفهمم و مانند کسی نباشم که اجازه خواست برای تصفیه دنیای خود برود تا در لحظه شهادت دینی بر ذمه نداشته باشد و شما فرمودید: برو اما زود برگرد. 

رفت و برگشت. اما دیر رسید، زمانی رسید که خورشید را بر نیزه نشانده بودند. نفهمید کلام شما یعنی نرو. 

شب عاشورا شما چراغ یاران خود را جمع کردید و چراغ خیمه را خاموش نمودید و بیعت از گردن همه برداشتید و فرمودید از این دشت بلا دور شوید تا صدای مظلومیت مرا نشنوید. شمایی که بیعت را از یاران بر می دارید تا با خیالی آسوده بروند، به کسی که درخواستی مشروع دارد آیا اجازه نمی دهید؟ قطعا اجازه می دهید. اما اینکه می فرمایید «زود برگرد» یعنی نرو. یعنی می توانی همینجا وصیت کنی. یعنی خداوند متعال وصیت را برای چنین زمانهایی قرار داده است.

مولای من! کلام شما نور است و درک نور دیده ای بینا می خواهد. دیده ام را به بینا سازید. 

و الحقنی بالصالحین 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی