۳۲ مطلب با موضوع «باقی ایام» ثبت شده است

دلخوشی های صد کلمه

 

شروع چالش از رادیو بلاگیها

 

انسان وقتی مریض میشه به اون عضوی که درد میکنه توجه زیادی داره و غافله از بقیه اعضای بدنش که سالمن. زندگی هم همینطوره، وقتی دچار مشکل می‌شیم تمام توجهمون به اون مشکل جلب میشه و غافلیم از تمام نعمتهایی که خدا بهمون داده. خدا می فرماید: «إن مع العسر یسرا» یعنی همراه با سختیها آسانی هم هست. «چشمها را باید شست جور دیگر باید دید.» 

خدایا شکرت به خاطر همه چیزهایی که بهمون دادی.

خدایا شکرت به خاطر همه چیزهایی که بهمون ندادی.

 

تشکر می‌کنم از دکتر صفایی‌نژاد عزیز که بنده رو به این چالش دعوت کرد. 

شرمنده که کسی رو اینجا نمیشناسم و نمیتونم دعوت کنم.

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

عارف / داستانک های کرونا (2)

پرستار که حالا خودش هم بیمار شده بود، قرآن را بست و با صدایی آهسته، شبیه به زمانی که نماز ظهر می­خواند، گفت: «حاج آقا! چه فرقی بین «فی الله» و «فی سبیل الله» هست؟»

حاج آقا که داشت زمین را با مواد ضد عفونی تمیز می کرد، گفت: «کسی که بفهمه بین این دوتا فرق هست، شهید میشه»؛ مکثی کرد و ادامه داد: «درست مثل رضوانی تو کربلای...»

برای چندمین بار صدای صوت ممتد، حرفش را قطع ­کرد.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

معلم / داستانکهای کرونا (1)

دکتر درحالی که داشت به دستش ژل ضد عفونی می زد به مرد سالخورده ­ای که روی تخت دراز کشیده بود، نگاهی کرد و گفت: «چهره شما برام آشناست».

مرد سالخورده که به خاطر عفونت حاد ریوی نمی تونست به راحتی صحبت کنه، گفت: «من نمی تونم چهره شما رو ببینم».

دکتر که بعد از چند ساعت کار، تازه متوجه ماسک روی صورتش شده بود، اون رو پایین کشید.

مرد سالخورده چشمش به صورت خسته دکتر افتاد و گفت: «رضایی هستی، شاگرد اول کلاس دوم مدرسه جهاد»

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

امام خمینی(ره) و مجاهدین خلق

اما آقای خمینی با اینها (مجاهدین) هیچ وقت موافق نبود. در سال 50-51 آقایان هاشمی و طالقانی در نامه­ای خطاب به ایشان خواستار اختصاص بخشی از وجوهات به عنوان کمک به سازمان شدند، اما آقای خمینی اجازه ندادند. ایشان کلا مبارزه مسلحانه را قبول نداشتند. علاوه بر این با مرام آنها نیز موافق نبود. منتها چون جو این طوری بود مخالفت علنی نمی کردند تا دشمن بهره­برداری کند، ولی از طرف دیگر هیچ وقت هم تایید نکردند.

خاطرات عزت شاهی

خود من تا مدتی نمی دانستم که موضع امام عدم تایید این جنبش است. اما این را هم بگویم که اگر آن موقع می دانستم که امام این جنبش و فاز جدید را تایید نمی کند، شاید نسبت به امام کم عقیده می شدیم، نه نسبت به این جنبش که حامل مذهبی و اسلامی آن «سازمان مجاهدین خلق» بود. اصلا فضای آن موقع این گونه بود. درخشش این حرکت در آن فضای غربت به شکلی بود که نیروها را به گونه ای جذب کرده بود که حتی اگر امام هم مخالفت می کرد، بخشی از این نیروها شاید نسبت به امام دلسرد می شدند.

عبدالمجید معادیخواه چشم انداز ایران؛ شماره 30

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

انفجار حزب جمهوری اسلامی

شبی که حزب منفجر شد اصلا قرار نبود آن همه جمعیت آنجا باشد، به صورت معمول باید ده – پانزده نفر آنجا می بودند. بقیه را خود کلاهی دعوت کرده بود، هر کسی را که می دانست وزنه است حتی عضو حزب نبود [مثل شهید منتظری] به بهانه ای کشیده بود آنجا. گفته بود امشب آقای بهشتی می خواهد سخنرانی مهمی راجع به مسائل اقتصادی ایراد کند. لذا در آن شب خیلی ها به آنجا رفتند.

حتی آقای بهشتی هم نمی دانستند که چرا این همه جمعیت آنجا آمده است. بعد از اقامه نماز وقت برای سخنرانی می روند، ناگهان بمب منفجر می شود.

 

خاطرات عزت شاهی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

بصیرت

(مجاهدین) آن قدر پررو بودند که از موضع قدرت برخورد می کردند، به شورای انقلاب می رفتند، آقایان را می دیدند و حقشان را می خواستند. به غیر از آقای خمینی، مطهری ، ربانی شیرازی، بقیه نظر موافق و همکاری با اینها داشتند. البته مخالفت ربانی شیرازی به درگیری های داخل زندان و جنبه های شخصی باز می گشت. طالقانی هم که اصلا طرفدار آنها بود و معتقد بود که حتی مارکسیستها هم باید سهمی از حکومت داشته باشند.    

 

خاطرات عزت شاهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

منافقین دزد

مجاهدین در اوایل انقلاب از نظر مادی هم بار خودشان را بستند، به خیلی جاها دستبرد زدند. از جمله سرقت از شرکت آمریکایی بل هلیکوپتر و تعدادی شرکت های دیگر. آنها حتی بنیاد پهلوی را هم چپاول کردند و تعداد زیادی فرش و جنسهای عتیقه را به یغما بردند. حدود پنجاه قطعه فرش 12 متری و حتی بزرگتر را از طریق محمد ضابطی که پدرش در بازار فرش بود، فروختند. وقتی خبر به گوش ما رسید رفتیم فرشها را جمع کردیم و پدر ضابطی را هم گرفتیم. در این میان سه – چهار قطعه فرش از بین رفت که کارشناسان فرش گفتند: همان سه چهار قطعه به اندازه همین چهل – پنجاه تا فرش ارزش و قیمت داشت. آنها فرشها را از کشور خارج کرده بودند و اکنون همین موارد، جزء مطالبات آمریکا از ایران است. همین طور اموالی که از برخی شرکت های دو ملیتی مثل شرکت ثابت پاسال به غارت بردند.

 

خاطرات عزت شاهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

مشکل قدیمی

آنها (مجاهدین) تجمعی در پارک خزانه صورت دادند و چند هزار نفر ا در آنجا جمع کردند. در چند جای دیگر هم این کار را تکرار کردند. شاید انقلابیون موافق نظام و امام نمی توانستند چنین تجمعی را به وجود آورند. البته راه پیمایی و اجتماعی که با نظر آقای خمینی شکل می گرفت استثنا بود؛ مثل راهپیمایی روز 22 بهمن و یا روز قدس. اما دیگران چنین توانی را نداشتند. مردم برای سخنرانی مثلا یک روحانی به این صورت جمع نمی شدند. تعدادی هم که جمع می شدند آدمهای سن و سال دار و کم تحرک و کم انرژی بودند.

 

خاطرات عزت شاهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

دیکتاتوری

او (مهدوی کنی) می گفت: اگر حکومت اسلامی شکست بخورد و از بین برود، بهتر است از اینکه ما بخواهیم با زور و با سرنیزه حکومت را نگهداریم. اصطلاح خودش «سرنیزه» بود. می گفت: اگر ما از بین برویم و شکست بخوریم، بهتر است از اینکه حکومتمان دیکتاتوری باشد، استبدادی باشد. ...

آقای مهدوی در خصوص مجاهدین نظرشان این بود که نباید با شدت با آنها برخورد می شد. ... من با شناختی که از سران مجاهدین داشتم به این آقایان هشدار می دادم، به بهشتی، اردبیلی، مهدوی کنی می گفتم که اینها (مجاهدین) هدفشان از بین بردن و حذف شماست. شما را قبول ندارند و بالاخره روزی با شما درگیر خواهند شد و برخورد مسلحانه خواهند کرد.

 

خاطرات عزت شاهی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

شکست ورود کمیته به شهربانی

به غیر از کمیته هایی که در مناطق و مساجد شکل گرفت، کمیته هایی هم در کلانتری ها به وجود آمدتا در آن وانفسا که نیروهای شهربانی و کلانتری ها جا زده بودند، دل و جرأت پیدا کنند. آقای خمینی هم خواسته بود که آنها سر کار برگردند. لذا در هر کلانتری تعدادی از بچه های کمیته های مناطق مستقر شدند. آقایان با اجرای این تصمیم دو هدف را دنبال می کردند: اول اینکه افراد شهربانی عمدتا به عنوان پس مانده های رژیم شاه تعهد لازم را به اسلام و انقلاب نداشتند و این امر موجب می شد تا آنها در کنار پاسدارها تحت تاثیر قرار بگیرند و تعهد انقلابی و دینی بیابند؛ دوم اینکه بچه های کمیته هم که غرق در بی نظمی و بی انضباطی بودند از آنها نظم و انباط بیاموزند.

اما عملا این طرح جواب نداد. در سیستم شهربانی و ارتش، افراد نظامی بنابر آموزه هایشان چنان نظم و انقیاد و فرمانبرداری داشتند که به راحتی در برابر یک چوب خشک رژه می رفتند و خم و راست می شدند و تعظیم می کردند، ولی بچه های کمیته اینگونه نبودند، اگر تیمساری هم می آمد دست از خوابشان بر نمی داشتند. در مراسم صبحگاه، بچه های کمیته هم می رفتند، اما یکی با دمپایی و دیگری با زیرشلواری و ...

یک سال پس از اجرای طرح، نه تنها اهداف مزبور محقق نشد بلکه نتیجه عکس داد، از تدین و تعهد کمیته ایها کاسته شد و شهربانی چیها هم بنای بی انضباطی گذاشتند، لذا این طرح شکست خورد و کمیته کلانتری ها جمع شد.

 

خاطرات عزت شاهی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی