۲۲ مطلب با موضوع «کتاب» ثبت شده است

آلزایمر، بیماری، درمان یا مجازات

همیشه خواندن نمایشنامه برایم سخت بوده است. اما اخیرا نمایش نامه ای از همکلاسی محترم سرکار خانم طلایی با نام «مرا نبخش» خواندم. نمایشنامه جالبی بود و مرا به فکر فرو برد. سالها پیش نوشته بودم شاید آلزایمر درمان است نه بیماری. گاهی اتفاقاتی در زندگی رخ میدهد که انسان با تمام توان سعی در فراموشی آن دارد. دردهایی که مثل خوره روح انسان را میخورد چه خود او در آن مقصر باشد چه نباشد. همیشه فکر میکردم این دردها باعث میشود انسان به فراموشی خودخواسته روی بیاورد و این فراموشی تبدیل به حالتی میشود که اسم آلزایمر را بر آن نهاده اند. 

با خواندن نمایشنامه «مرا نبخش» این سوال مطرح شد که آیا آلزایمر مجازاتی است که شخص بر ضد خود به کار میبرد؟ انسان دچار آلزایمر اتفاقات نزدیک را فراموش میکند اما وقایع دور را به خوبی به خاطر می آورد. به نظر میرسد گاهی اینگونه باشد. 

در مجموع انسانی که با زمان حال مشکل دارد و مدام به گذشته نگاه میکند دچار آلزایمر میشود، خواه آن گذشته شیرین باشد یا تلخ. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

هفت جن و لو30یا

چندی پیش دوست عزیزی دو کتاب از امید کوره چی هدیه داد: هفت جن و لو30یا. اشتغال زیاد و بیماری و مسائل دیگر باعث شد این دو کتاب در کتابخانه بماند تا اینکه شدت بیماری غلبه کرد و دیگر توان کار نداشتم. در واقع بیشتر اوقات روی تخت افتاده بودم. همین موضوع باعث شد بعد از مدتها کتاب داستانی به دست گرفته و خود را به چیزی مشغول کنم تا گذشت زمان سخت نیاید. 

شروع به خواندن کتاب هفت جن کردم. شروع داستان چندان گیرا نبود و همین موضوع باعث شد تا در خواندن آن مردد شوم. اما استقامت به خرج دادم. نتیجه دل انگیز بود و مرا به ادامه خواندن مشتاق کرد. پس از آن کتاب لو30یا (لوثیا) را از همین نویسنده به دست گرفتم. نکات ذیل نگاه بنده به این دو کتاب است. 

1- شروع کتاب خوب نیست و چنگی به دل نمی زند. همین موضوع باعث طرد مخاطب می شود. اما اگر ادامه دهید جذاب و گیرا خواهد شد. 

2- ادبیات کتاب فراز و نشیب دارد. گاهی خوب است اما گاهی نوشته های افراد تازه کار را تداعی می کند. به عنوان مثال از حرف ربط «که» زیاد استفاده شده است و جملات متعدد با این حرف به هم ربط داده شده اند. استفاده زیاد از این حرف هم سطح نوشته را پایین آورده و هم ضرب آهنگ  متن را مختل می نماید. همچنین گاهی سبک ادبیات به گونه ای تغییر می کند که خواننده احساس می کند این متن توسط چند نفر نوشته شده است. اما در مجموع سبک روانی دارد و خواننده را دچار مشکل نمی نماید.

3- داستان در دنیای انسانها و اجنه و دیوها و پریان سیر می کند، نه مانند هری پاتر. بیشتر سریال Teen Wolf را تداعی می کند. البته موجودات خیالی داستان شبیه همان موجودات خیالی هستند که در فیلمهای تخیلی دیده می شوند. همین موضوع باعث شده هنگام خواندن، فیلمهای تخیلی در ذهن تکرار شده و تصویر ذهنی بهتری شکل گرفته و ادامه خوانش  راحت تر شود. 

4- پینوشت های داستان در مورد اجنه و سایرین غیر واقعی است. اما به نحوی بیان شده که گویی در مورد واقعیت صحبت می کند. توضیحات تفسیری و فلسفی در برخی موارد صحیح نیست. 

5- به شخصه متوجه نشدم به چه دلیل مباحث دینی در این داستان وارد شده است؟ چرا داستان  «هفت جن» با امام زمان (عج) پایان می یابد؟ و این داستان تخیلی چه ربطی به این ایشان دارد؟ 

اگر این بخش دینی و استناد به آیات و روایات و امام زمان (عج) از داستان حذف شود قابلیت ساخت سریال جذابی در سبک تخیلی از آن وجود دارد. 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

امام خمینی(ره) و مجاهدین خلق

اما آقای خمینی با اینها (مجاهدین) هیچ وقت موافق نبود. در سال 50-51 آقایان هاشمی و طالقانی در نامه­ای خطاب به ایشان خواستار اختصاص بخشی از وجوهات به عنوان کمک به سازمان شدند، اما آقای خمینی اجازه ندادند. ایشان کلا مبارزه مسلحانه را قبول نداشتند. علاوه بر این با مرام آنها نیز موافق نبود. منتها چون جو این طوری بود مخالفت علنی نمی کردند تا دشمن بهره­برداری کند، ولی از طرف دیگر هیچ وقت هم تایید نکردند.

خاطرات عزت شاهی

خود من تا مدتی نمی دانستم که موضع امام عدم تایید این جنبش است. اما این را هم بگویم که اگر آن موقع می دانستم که امام این جنبش و فاز جدید را تایید نمی کند، شاید نسبت به امام کم عقیده می شدیم، نه نسبت به این جنبش که حامل مذهبی و اسلامی آن «سازمان مجاهدین خلق» بود. اصلا فضای آن موقع این گونه بود. درخشش این حرکت در آن فضای غربت به شکلی بود که نیروها را به گونه ای جذب کرده بود که حتی اگر امام هم مخالفت می کرد، بخشی از این نیروها شاید نسبت به امام دلسرد می شدند.

عبدالمجید معادیخواه چشم انداز ایران؛ شماره 30

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

انفجار حزب جمهوری اسلامی

شبی که حزب منفجر شد اصلا قرار نبود آن همه جمعیت آنجا باشد، به صورت معمول باید ده – پانزده نفر آنجا می بودند. بقیه را خود کلاهی دعوت کرده بود، هر کسی را که می دانست وزنه است حتی عضو حزب نبود [مثل شهید منتظری] به بهانه ای کشیده بود آنجا. گفته بود امشب آقای بهشتی می خواهد سخنرانی مهمی راجع به مسائل اقتصادی ایراد کند. لذا در آن شب خیلی ها به آنجا رفتند.

حتی آقای بهشتی هم نمی دانستند که چرا این همه جمعیت آنجا آمده است. بعد از اقامه نماز وقت برای سخنرانی می روند، ناگهان بمب منفجر می شود.

 

خاطرات عزت شاهی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

بصیرت

(مجاهدین) آن قدر پررو بودند که از موضع قدرت برخورد می کردند، به شورای انقلاب می رفتند، آقایان را می دیدند و حقشان را می خواستند. به غیر از آقای خمینی، مطهری ، ربانی شیرازی، بقیه نظر موافق و همکاری با اینها داشتند. البته مخالفت ربانی شیرازی به درگیری های داخل زندان و جنبه های شخصی باز می گشت. طالقانی هم که اصلا طرفدار آنها بود و معتقد بود که حتی مارکسیستها هم باید سهمی از حکومت داشته باشند.    

 

خاطرات عزت شاهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

منافقین دزد

مجاهدین در اوایل انقلاب از نظر مادی هم بار خودشان را بستند، به خیلی جاها دستبرد زدند. از جمله سرقت از شرکت آمریکایی بل هلیکوپتر و تعدادی شرکت های دیگر. آنها حتی بنیاد پهلوی را هم چپاول کردند و تعداد زیادی فرش و جنسهای عتیقه را به یغما بردند. حدود پنجاه قطعه فرش 12 متری و حتی بزرگتر را از طریق محمد ضابطی که پدرش در بازار فرش بود، فروختند. وقتی خبر به گوش ما رسید رفتیم فرشها را جمع کردیم و پدر ضابطی را هم گرفتیم. در این میان سه – چهار قطعه فرش از بین رفت که کارشناسان فرش گفتند: همان سه چهار قطعه به اندازه همین چهل – پنجاه تا فرش ارزش و قیمت داشت. آنها فرشها را از کشور خارج کرده بودند و اکنون همین موارد، جزء مطالبات آمریکا از ایران است. همین طور اموالی که از برخی شرکت های دو ملیتی مثل شرکت ثابت پاسال به غارت بردند.

 

خاطرات عزت شاهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

مشکل قدیمی

آنها (مجاهدین) تجمعی در پارک خزانه صورت دادند و چند هزار نفر ا در آنجا جمع کردند. در چند جای دیگر هم این کار را تکرار کردند. شاید انقلابیون موافق نظام و امام نمی توانستند چنین تجمعی را به وجود آورند. البته راه پیمایی و اجتماعی که با نظر آقای خمینی شکل می گرفت استثنا بود؛ مثل راهپیمایی روز 22 بهمن و یا روز قدس. اما دیگران چنین توانی را نداشتند. مردم برای سخنرانی مثلا یک روحانی به این صورت جمع نمی شدند. تعدادی هم که جمع می شدند آدمهای سن و سال دار و کم تحرک و کم انرژی بودند.

 

خاطرات عزت شاهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

دیکتاتوری

او (مهدوی کنی) می گفت: اگر حکومت اسلامی شکست بخورد و از بین برود، بهتر است از اینکه ما بخواهیم با زور و با سرنیزه حکومت را نگهداریم. اصطلاح خودش «سرنیزه» بود. می گفت: اگر ما از بین برویم و شکست بخوریم، بهتر است از اینکه حکومتمان دیکتاتوری باشد، استبدادی باشد. ...

آقای مهدوی در خصوص مجاهدین نظرشان این بود که نباید با شدت با آنها برخورد می شد. ... من با شناختی که از سران مجاهدین داشتم به این آقایان هشدار می دادم، به بهشتی، اردبیلی، مهدوی کنی می گفتم که اینها (مجاهدین) هدفشان از بین بردن و حذف شماست. شما را قبول ندارند و بالاخره روزی با شما درگیر خواهند شد و برخورد مسلحانه خواهند کرد.

 

خاطرات عزت شاهی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

شکست ورود کمیته به شهربانی

به غیر از کمیته هایی که در مناطق و مساجد شکل گرفت، کمیته هایی هم در کلانتری ها به وجود آمدتا در آن وانفسا که نیروهای شهربانی و کلانتری ها جا زده بودند، دل و جرأت پیدا کنند. آقای خمینی هم خواسته بود که آنها سر کار برگردند. لذا در هر کلانتری تعدادی از بچه های کمیته های مناطق مستقر شدند. آقایان با اجرای این تصمیم دو هدف را دنبال می کردند: اول اینکه افراد شهربانی عمدتا به عنوان پس مانده های رژیم شاه تعهد لازم را به اسلام و انقلاب نداشتند و این امر موجب می شد تا آنها در کنار پاسدارها تحت تاثیر قرار بگیرند و تعهد انقلابی و دینی بیابند؛ دوم اینکه بچه های کمیته هم که غرق در بی نظمی و بی انضباطی بودند از آنها نظم و انباط بیاموزند.

اما عملا این طرح جواب نداد. در سیستم شهربانی و ارتش، افراد نظامی بنابر آموزه هایشان چنان نظم و انقیاد و فرمانبرداری داشتند که به راحتی در برابر یک چوب خشک رژه می رفتند و خم و راست می شدند و تعظیم می کردند، ولی بچه های کمیته اینگونه نبودند، اگر تیمساری هم می آمد دست از خوابشان بر نمی داشتند. در مراسم صبحگاه، بچه های کمیته هم می رفتند، اما یکی با دمپایی و دیگری با زیرشلواری و ...

یک سال پس از اجرای طرح، نه تنها اهداف مزبور محقق نشد بلکه نتیجه عکس داد، از تدین و تعهد کمیته ایها کاسته شد و شهربانی چیها هم بنای بی انضباطی گذاشتند، لذا این طرح شکست خورد و کمیته کلانتری ها جمع شد.

 

خاطرات عزت شاهی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

مملکت داری

کمیته هم اولش موقت بود بعد دائمی شد، اما ما هنوز بعد از گذشت چهار – پنج سال با سربرگهای کمیته موقت انقلاب اسلامی مکاتبه می کردیم. روزی من به آقای مهدوی کنی از این بابت ایراد گرفتم. او با خنده گفت: ما آن موقعی که مسئولیت این کار را پذیرفتیم، فکر می کردیم بعد از دو – سه ماه، دولتی سر کار می آید و کارها را خودش انجام می دهد، بعد هر کس می رود سر کار خودش، ما هم می رویم دنبال درس و طلبگی و حوزه خودمان و مملکت درست می شود! اما الان می بینیم که به این سادگی نمی شود مملکت را اداره کرد.

 

خاطرات عزت شاهی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی