۲ مطلب با موضوع «قهوه قجر» ثبت شده است

قهوه قجر 01

می نویسیم و پاک می کنیم. باز می نویسیم و دوباره پاک می کنیم. این ابزار دنیای مدرن هم خوب چیزیست. می توانی بنویسی و پاک کنی و هیچ اثری باقی نگذاری. لازم  نیست هی کاغذ، حرام کنی. بعد هم می توانی منتشر کنی بدون این که جایی آن را بچاپانی. حتی می توانی مرقومات دیگران را برای خود بچاپانی. 
چاپیدن خوب است. پول زیادی به همراه دارد و هزینه سفر خارجه را تامین می کند. خارجه و ما ادراک ما الخارجه. خارجه را باید دید، باید چشید و با تمام وجود لمس کرد. 
خارجه هر چیزش خوب باشد، قوانینش خوب نیست. امکان چاپیدن را خیلی کم کرده. محصل بدبخت نمی تواند یک خط بنویسد و به نام خودش بچاپاند، بدون اینکه بگوید آن خط مزخرف را از کجا برداشته. مگر یک خط، حالا کمی بیشتر، چه ارزشی دارد؟ چیزی که زیاد است حرف است و حرف هم که باد هواست. حالا این چرند را فلانی گفته باشد یا بهمانی، چه توفیری دارد؟ در این فقره مملکت خودمان بهتر است. 
می توان چاپید و سندش را هم شش دانگ به نام زد درست مثل اراضی خالصه. اگر هم کسی معترض شد می دهیم فلکش کنند. 
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

قهوه قجر 00

همیشه این طور نیست که اوضاع بر وفق مراد باشد. درست مثل الان که به جای سور جزئی از سور کلی استفاده کردم، درحالیکه معنی جمله جزئیست. سور کلی جمله منفی، هیچ است، چیزی که خودش هم بار منفی دارد. 

گاهی دلم می خواهد خودم باشد و خودم. این گاهی معنی بعضی می دهد درست مثل آن همیشه اول مطلب. فرقی هم نمی کند که خیلی زیاد باشد یا خیلی کم. شاید اکثر مواقع درست باشد. یعنی بیشتر مواقع اوضاع بر وفق مراد نیست و دلم می خواهد خودم باشم و خودم و دیگر هیچ. اما نمی شود. چرایش مفصل است و نگفتنی. یعنی نمی شود گفت؟ چرای این هم به شرح ایضا. 

حالا چرا اسم این مطلب شد «قهوه قجر»؟ راستش را بخواهید این هم دلیل خاصی ندارد. یعنی همینطور این اسم به ذهنم رسید. شاید هم نه. داشتم به یک مطلب طنز فکر می کردم و دنبال اسمی برایش میگشتم. از آن طنزها که بیشتر تلخ است مثل ادکل مردانه و من چقدر بوی کاپتان بلک را دوست دارم. چند سال پیش ادکلنش را به یکی از دوستان هدیه دادم. گاهی به این فکر میکنم و بروم برای خودم هم بخرم. داشتم به یک سری مطالب انتقادی فکر می کردم که در قالب طنز بیان شود. از همانها که بیشتر تلخ است، «طنز تلخ». 

طنز و تلخ، چقدر متضاد، مثل قهوه و شکر، تلخ و شیرین. چقدر این ترکیب خوشمزه می شود،خصوصا اگر تکه ای کیک شکلاتی کنارش باشد. اما من قهوه ام را تلخ می خورم، بدون شیر و شکر، گاهی با شکلات تلخ؛ تلخِ تلخ؛ از همانها که رویش نوشته 96%. مثل روزگار؛ مثل زندگی؛ از تلخی یکی به تلخی دیگری پناه میبرم. قهوه را گفتم و شکلات را؛ شاید هم زندگی و روزگار را. 

راستی قجرها قهوه را چگونه درست می کردند؟ تا حالا به این موضوع فکر نکرده بودم. چه اهمیتی دارد؟ قهوه من که قجر نیست. یا اسپرسوست یا ترک. چند وقت است به این فکر افتاده ام از این دستگاههای فرنچ پرس بگیرم. این هم مهم نیست. قجر بودن قهوه به نوع دم کردن آن نیست. به سمی است که داخلش می ریختند. 

«قجریات»؛ الان این اسم هم به ذهنم آمد. بَدَک نیست. شاید هم خوب باشد. 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی