۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زینب سلام الله علیها» ثبت شده است

سفر؛ چله عاشقی (9)

برادرم! نور دیده ام! سفر شیرین است و لذت بخش. خاصه اینکه همراه محبوب باشد. تو تنها محبوب منی. تو که می دانی من از آغاز عمر هیچگاه تو را ترک نکرده ام. حتی وقتی عبدالله به خواستگاری آمد شرط کردم هرجا تو رفتی همراهت باشم. حالا چگونه تو را ترک کنم؟! ببین زینبت با چه کسانی همراه شده و به مجلس چه کسانی باید وارد شود. منی که حتی سایه ام را نامحرم ندیده باید با جماعتی همراه شوم که ...

عزیز دلم! تو را ترک نخواهم کرد. اگرچه مجبورم بدن صد پاره ات را در این بیابان، زیر آفتاب سوزان جابگذارم؛ اما به دنبال سرت خواهم رفت. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

زینت پدر؛ چله عاشقی (8)

خواهرم! زینت پدرم! ای تمام هستیم! خداوند هیچ خواهر و برادری را مثل ما دو نفر نیافرید. هیچ خواهری در تمام تاریخ به اندازه تو در راه برادرش فداکاری نکرده است و نخواهد کرد. اگر یارانم بهترین یارانی هستند که کسی می تواند داشته باشد، تو نیز بهترین خواهری هستی که در عالم به وجود آمده ای. اینها را نمی گویم چون تورا دوست دارم. می دانی که من کلامی خارج از حق بیان نمی کنم و هرچه بگویم حقیقتی است بی شائبه، بدون هیچ ناخالصی، پاک و زلال، درست مثل روح خودت. مگر نه این است که تو عالمی هستی که معلم ندیده است؟ تو شاگرد مستقیم خود خداوندی و در محضر قدس الهی زانوی تلمذ به زمین زده ای. بعد از من تو ملجاء و مأوای این کاروان هستی. ما شهید می شویم و تو به تنهایی باید بار سنگینی را به دوش بکشی! تو برای این کاروان هم باید حسین باشی و هم عباس.

ملجاء اهل حرم تا ظهر اگر عباس بود

شب نگهبان در کنار نهر علقم زینب است

نه تنها کاروان، بلکه تمام جهانیان به تو محتاج اند. تویی که باید پیام قیام مرا به گوش عالمیان برسانی و چراغ هدایت را روشن نگه داری.

خواهرم! عزیزتر از جانم! مرا در نماز شبت دعا کن.

علیک منی سلام الله 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی