در نائره جنگ است که مرد از نامرد و عیار هر کس مشخص می گردد. تو در شجاعت زبان زدی، در 14 سالگی چنان جنگیدی که که دوست و دشمن را به حیرت واداشتی. اما اگر دیگران باید بجنگند تا شجاعتشان را نشان دهند، تو با نجنگیدن شجاعتت را به همگان اثبات کردی. سالها گریستی و خون دل خوردی که چرا نبودی تا از خانه وحی پاسداری کنی؛ همان خانه ای که جبریل امین بدون اذن وارد نمی شد. امید داشتی روزی برسد که دست به قبضه شمشیر ببری و انتقام سیلی را بگیری. اگر آتش زدن به خانه وحی را شنیدی و سوختی، تیرباران تابوت سرور جوانان بهشت را با چشمانت دیدی. باز هم سوختی و در خودت فرو ریختی و منتظر ماندی تا وعده حق برسد؛ همان روزی که باید از خیمه خامس آل عبا پاسداری کنی. 

حالا آن زمان رسیده و تو منتظر إذن میدانی. اما مولایت چیز دیگری از تو می خواهد: آب بیاور. تو سقایی، آب آوری و خدا حیات را با آب آفرید. تو آب آوری، آّب نماد و نمود ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب است. هم خودش پاک است و هم دیگران را پاک می کند و تو فرزند امیرالمؤمنین هستی. 

پس آب بیاور و حیات ببخش و بندگان خدا را پاک و پاکیزه ساز ای سقا!