۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چله» ثبت شده است

سقای حیات؛ چله عاشقی (6)

در نائره جنگ است که مرد از نامرد و عیار هر کس مشخص می گردد. تو در شجاعت زبان زدی، در 14 سالگی چنان جنگیدی که که دوست و دشمن را به حیرت واداشتی. اما اگر دیگران باید بجنگند تا شجاعتشان را نشان دهند، تو با نجنگیدن شجاعتت را به همگان اثبات کردی. سالها گریستی و خون دل خوردی که چرا نبودی تا از خانه وحی پاسداری کنی؛ همان خانه ای که جبریل امین بدون اذن وارد نمی شد. امید داشتی روزی برسد که دست به قبضه شمشیر ببری و انتقام سیلی را بگیری. اگر آتش زدن به خانه وحی را شنیدی و سوختی، تیرباران تابوت سرور جوانان بهشت را با چشمانت دیدی. باز هم سوختی و در خودت فرو ریختی و منتظر ماندی تا وعده حق برسد؛ همان روزی که باید از خیمه خامس آل عبا پاسداری کنی. 

حالا آن زمان رسیده و تو منتظر إذن میدانی. اما مولایت چیز دیگری از تو می خواهد: آب بیاور. تو سقایی، آب آوری و خدا حیات را با آب آفرید. تو آب آوری، آّب نماد و نمود ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب است. هم خودش پاک است و هم دیگران را پاک می کند و تو فرزند امیرالمؤمنین هستی. 

پس آب بیاور و حیات ببخش و بندگان خدا را پاک و پاکیزه ساز ای سقا! 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

شرحه شرحه؛ چله عاشقی (5)

علی که باشی و شبیه ترین خلق خدا به اشرف خلایق، دوبار باید تاوان بدهی؛ 

تاوان بدر و تاوان لیلة المبیت. 

اگر تیر مشرکین قریش در لیلة المبیت به سنگ خورد و داغ إربا إربا کردن پیامبر صلی الله علیه و آله بر دلشان ماند؛ 

اگر علی علیه السلام داغ خویشاوندان شان را در بدر بر دلشان نهاد؛

تو باید تاوانش را پس بدهی.

کینه آنها کینه شتر است؛ تا انتقام نگیرند آرام نمی گیرند.

پس تو را محاصره خواهند کرد، درحالیکه خون سرت بر چشمان عقاب سایه افکنده؛

مانند قصاب که گوشت را به قناره می آویزد و از هر طرف بر آن ضربه می زند؛ 

تو را شرحه شرحه خواهند کرد. 

والسلام علیک یوم ولدت و یوم تموت و یوم تبعث حیا

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

رقص؛ چله عاشقی (4)

فقیه فتوا به حرمت رقص می دهد. اما عاشق ...

اما عاشق، عاشق رقص در برابر معشوق است؛

عاشق تمام توجه معشوق را می خواهد؛

پس با تمام وجود در برابر دیدگان معشوق ظاهر می شود؛

و هر لحظه به شکلی بر می آید؛

عاشق، عاشق رقص در برابر معشوق است؛

رقص خون؛ 

آنگاه که خون حنجر را به هوا پرتاب می کند.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

حسین آباد ؛ چله عاشقی (2)

بعضی زمین ها آبادند و بعضی موات. موات بی ارزش نیست، بی فایده نیست. گاهی زمین موات مفیدتر از زمین آباد است. فقط فایده آن کشف نشده و بهره برداری درست از آن نشده، اما همین که شرایط محیا می شود ارزش خودش را نشان می دهد. گلهای زیبایش را به نمایش می گذارد، میوه گوارایش را بر شاخسار می نشاند و خنکای سایه سارش را بر سر هر رهگذری می گستراند به این شرط که شوره زار نباشد. 

حسین علیه السلام بیابان هم که باشی، آبادت می کند. فقط شوره زار نباش. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

دعوتنامه ؛ چله عاشقی (1)

راستش را بخواهید تصمیم گرفته ام بنویسم، نه یک روز، نه دو روز، چهل روز، برای آنکه خون خداست. نه اینکه او نیازی به نوشتن مثل منی داشته باشد، نه؛ عاشقی وادارم می کند. عاشقی هم عطیه اوست. الحق درست گفته اند که: 

عشق از معشوق اول سر زند

تا در عاشق جلوه دیگر کند

دعوتنامه را خودش نوشته، خودش مهر کرده و خودش به دستم داده تا به خودش پیشکش کنم تا نام مرا هم در خیل دوستدارانش بنویسد. این نه عجب است از مردی که تمام هستیش را داد تا بندگان را از وادی ظلالت و چاه حیرت به در آورد.

تو گمان نکن که با پای خودت به دیدار محبوب می آیی و عشق او را خودت به دل گرفته ای. درست مثل کوفیان. که اگر این باشد همان خواهی کرد که کوفیان کردند. نامه نوشتند و دعوت کردند، به گمان خودشان با خواست خودشان و از اینجا سقوطشان آغازید. 

ما لالتراب و رب الارباب 

پس می نویسد از خودش به قدر درک من که فرمود: «کَلِّم الناس علی قدر عقولهم»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی