آلزایمر، بیماری، درمان یا مجازات

همیشه خواندن نمایشنامه برایم سخت بوده است. اما اخیرا نمایش نامه ای از همکلاسی محترم سرکار خانم طلایی با نام «مرا نبخش» خواندم. نمایشنامه جالبی بود و مرا به فکر فرو برد. سالها پیش نوشته بودم شاید آلزایمر درمان است نه بیماری. گاهی اتفاقاتی در زندگی رخ میدهد که انسان با تمام توان سعی در فراموشی آن دارد. دردهایی که مثل خوره روح انسان را میخورد چه خود او در آن مقصر باشد چه نباشد. همیشه فکر میکردم این دردها باعث میشود انسان به فراموشی خودخواسته روی بیاورد و این فراموشی تبدیل به حالتی میشود که اسم آلزایمر را بر آن نهاده اند. 

با خواندن نمایشنامه «مرا نبخش» این سوال مطرح شد که آیا آلزایمر مجازاتی است که شخص بر ضد خود به کار میبرد؟ انسان دچار آلزایمر اتفاقات نزدیک را فراموش میکند اما وقایع دور را به خوبی به خاطر می آورد. به نظر میرسد گاهی اینگونه باشد. 

در مجموع انسانی که با زمان حال مشکل دارد و مدام به گذشته نگاه میکند دچار آلزایمر میشود، خواه آن گذشته شیرین باشد یا تلخ. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

هفت جن و لو30یا

چندی پیش دوست عزیزی دو کتاب از امید کوره چی هدیه داد: هفت جن و لو30یا. اشتغال زیاد و بیماری و مسائل دیگر باعث شد این دو کتاب در کتابخانه بماند تا اینکه شدت بیماری غلبه کرد و دیگر توان کار نداشتم. در واقع بیشتر اوقات روی تخت افتاده بودم. همین موضوع باعث شد بعد از مدتها کتاب داستانی به دست گرفته و خود را به چیزی مشغول کنم تا گذشت زمان سخت نیاید. 

شروع به خواندن کتاب هفت جن کردم. شروع داستان چندان گیرا نبود و همین موضوع باعث شد تا در خواندن آن مردد شوم. اما استقامت به خرج دادم. نتیجه دل انگیز بود و مرا به ادامه خواندن مشتاق کرد. پس از آن کتاب لو30یا (لوثیا) را از همین نویسنده به دست گرفتم. نکات ذیل نگاه بنده به این دو کتاب است. 

1- شروع کتاب خوب نیست و چنگی به دل نمی زند. همین موضوع باعث طرد مخاطب می شود. اما اگر ادامه دهید جذاب و گیرا خواهد شد. 

2- ادبیات کتاب فراز و نشیب دارد. گاهی خوب است اما گاهی نوشته های افراد تازه کار را تداعی می کند. به عنوان مثال از حرف ربط «که» زیاد استفاده شده است و جملات متعدد با این حرف به هم ربط داده شده اند. استفاده زیاد از این حرف هم سطح نوشته را پایین آورده و هم ضرب آهنگ  متن را مختل می نماید. همچنین گاهی سبک ادبیات به گونه ای تغییر می کند که خواننده احساس می کند این متن توسط چند نفر نوشته شده است. اما در مجموع سبک روانی دارد و خواننده را دچار مشکل نمی نماید.

3- داستان در دنیای انسانها و اجنه و دیوها و پریان سیر می کند، نه مانند هری پاتر. بیشتر سریال Teen Wolf را تداعی می کند. البته موجودات خیالی داستان شبیه همان موجودات خیالی هستند که در فیلمهای تخیلی دیده می شوند. همین موضوع باعث شده هنگام خواندن، فیلمهای تخیلی در ذهن تکرار شده و تصویر ذهنی بهتری شکل گرفته و ادامه خوانش  راحت تر شود. 

4- پینوشت های داستان در مورد اجنه و سایرین غیر واقعی است. اما به نحوی بیان شده که گویی در مورد واقعیت صحبت می کند. توضیحات تفسیری و فلسفی در برخی موارد صحیح نیست. 

5- به شخصه متوجه نشدم به چه دلیل مباحث دینی در این داستان وارد شده است؟ چرا داستان  «هفت جن» با امام زمان (عج) پایان می یابد؟ و این داستان تخیلی چه ربطی به این ایشان دارد؟ 

اگر این بخش دینی و استناد به آیات و روایات و امام زمان (عج) از داستان حذف شود قابلیت ساخت سریال جذابی در سبک تخیلی از آن وجود دارد. 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

لطفا وقت ملاقات بدهید

فرزند ابو تراب!

ذخر الحسین!

قمر بنی هاشم!

حرفهای بسیاری برای گفتن هست

و شکایتهایی که شما باید حکم کنید

نه توان گفتن هست نه وقت شنیدن

این روزها گرفتاریت زیاد است

کارهای مهمی داری

پاسداری از خیمه ها

سقایی طفلان

حفاظت از امام

آرامش قلب زینب

لطفا وقت ملاقات بدهید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

نوع یا فرد؛ مساله این است

شاید اینگونه به نظر برسد بر خلاف دوران معاصر که فرد اهمیت دارد، درگذشته نوع مهم بوده است. شواهد بسیاری بر این مدعا وجود دارد؛ از متنهای ادبی گرفته تا فلسفه.

آنجایی که ادیبان به جای مشخص ساختن نام و خصوصیات فرد مورد نظر، از یک مفهوم، آن هم به صورت نکره استفاده می­کنند، این مدعا را اثبات می­کند. مانند: پادشاهی به کشتن بی­گناهی فرمان داد...(گلستان81).

فرد نوعی مهم است نه فرد شخصی و اگرچه محل حوادث است، اما چهره ای ندارد و صدایی از او به گوش نمی رسد. فرد نوعی یک شکل دارد و همین باعث مشابهت زیاد افسانه­ها و اسطوره­های ملل مختلف می­گردد.

نوع مهم است. نوع، کلی آفرین است. کلی چیزیست که فیلسوف به دنبال آن است. فیلسوف کلی را می­بیند و براساس آن حکم می­کند. بی­سبب نیست که افلاطون عالم مثل را می­سازد. عالم مثل عالم افراد نیست، عالم انواع است. حتی ارسطو که نظر استاد خود را نپذیرفت نیز به دنبال کلی بود. تنها کلی را این­جهانی کرد. اینجاست که کار هنرمند، دلیل فلسفی یافت. با این وجود شاعران دو مرتبه از حقیقت دورند و رونوشتی از رونوشت حقیقت ارائه می­دهند. پس باید از مدینه فاضله افلاطون رانده شوند.

اگر نگوییم در هنر، حکم کلی دادن محال است، حداقل باید بگوییم بسیار دشواراست. پس مدعای اول آنجا که گفتیم در گذشته نوع مهم بوده است نه فرد و هنرمند به نوع می­پرداخته نه فرد- را نمی­توان به صورت کلی بیان کرد. زیرا در همان دوران، فرد نیز در ادبیات حضور داشته است. از طوس، پهلوان شاهنامه و پیران ویسه، سپهبد افراسیاب گرفته تا شاه لیر شکسپیر.

این موضوع، یعنی دشوار بودن رسیدن به حکم کلی مختص به ادیبان و هنرمندان نیست و در فلاسفه نیز وجود دارد. قبلا گفته شد افلاطون کلی را در عالم مثل می­دید و ارسطو در همین عالم. در باب هنر نیز ارسطو و حتی نوافلاطونیان با افلاطون مخالفت کردند. اگرچه آنها هم کار هنرمند را تقلید می­دانستند، اما تقلید از سرمنشاء الهی نه رونوشت از رونوشت. پس ارزشمند است.

همچنان نوع اهمیت دارد نه فرد. اشعار والایی سروده می­شود که اگرچه به نوع می­پردازد، اما فردیت شاعر درآن مشهود است ولی حدیث نفس نیست. همین موضوع باعث شده است تا همیشه با طراوات و تازه بمانند.

امور دنیای مادی به کهنه­گی می­گرایند و دیدگاه­های جدید پدید می­آیند. نزاع نوع و فرد نیز به همین منوال است. آرام آرام نوع رنگ می­بازد و فرد اهمیت می­یابد، هم در فلسفه و هم در هنر. لاک می گوید و هوسرل تصریح می­کند: باید به شی بازگشت. نوع در جهان سرد و بی روح مثل افلاطونی نشسته است و حس را برنمی­انگیزاند. پس هم منطق، هم هستی شناسی و هم علم باید تغییر کنند؛ شاید بهتر است بگوییم تغییر کرده بود. رابینسون کروزئه بیش از 150 سال قبل از مفهوم­نگاری فرگه منتشر شد. وردزورث 79 سال قبل از فرگه می­گوید: چشم خود را بر شی بدوزید.

فرگه فیلسوف است. اوست که سنگ بنای هر گزاره را در جمله­ای شخصی می­نمایاند، دقیقا بر خلاف ارسطو. منطق جدید نیز عهده­دار بررسی این مدعا می­شود و چیزهایی را نمودار می­سازد که در منطق ارسطویی جایی نداشتند. فیلسوف به دنبال وضوح است چه فرگه باشد چه ارسطو و این راه بر خلاف راه هنرمند است. در ابهام است که هنر آفریده می­شود و ایهام است که هنر را لذت بخش می­نماید. شاه و کنیز فروش و بانوی حصاری، هفت پیکر نظامی را زیبا می­سازد. معشوق حافظ چه جنسیتی دارد؟ مذکر است یا مونث؟ اصلا باید خال و خط و جام باده حافظ را به معنای حقیقی تعبیر کنیم تا شیئیت آن لحاظ شود یا از اساس معنای دیگری برای آن بیافرینیم؟

فرد به جریان افتاده است و راه خود را باز می­کند و به پیش می­آید. تا جایی که در آثار رب­گریه از اوضاع زمان و مکان شئ­ها حضور سه نفر در اتاق فهمیده می­شود. شئ است که سخن می­گوید، حرکت می کند و احساس را بر می­انگیزاند.

نوع نمرده است. ضعیف شده است و نیاز به کمک دارد. کافکا و بکت به کمک می­آیند و هارولد پینتر با جوابی کوتاه به نامه­ای کوتاه به نوع جانی دوباره می­بخشد.

آقای عزیز

ممنون خواهم شد اگر لطفا معنای نمایش­نامه خود جشن تولد را برای من توضیح دهید. نکته­هایی که من نمی­فهمم اینها هستند:

  1. این دو مرد کی هستند؟
  2. استانلی اهل کجاست؟
  3. آیا فرض این است که همه آنها سالم و عادی هستند؟

تصدیق می­کنید که بدون پاسخ دادن به این پرسش­ها نمایشنامه شما را نمی­توانم درست بفهمم.

جواب پینتر به نامه این است:

خانم عزیز

ممنون خواهم شد اگر لطفا معنای نامه خود را برای من توضیح دهید. نکته­هایی که نمی­فهمم اینهاست:

  1. شما کی هستید؟
  2. اهل کجایید؟
  3. آیا فرض این است که آدم سالم و عادی هستید؟

تصدیق می­کنید که بدون پاسخ دادن بدین پرسش­ها نامه شما را نمی­توانم بفهمم.

شناخت فرد آسان نیست. ما در زندگی با افراد زیادی مواجه می­شویم اما شناخت درستی از آنها نداریم.

پینتر از این هم جلوتر می رود، آنجایی که می­گوید نمی­دانم در آینه به چه کسی نگاه می­کنم.

و این نزاع همچنان ادامه دارد؛ نوع یا فرد؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

برای آنکه قبل از خلقتش امتحان شد

عجایب خدا بسیار است و یکی از عجیب‌ترین مخلوقاتش، اگر نگوییم عجیب‌ترین آن‌ها، دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله است. کسی که بیش از 20 سال عمر نکرد اما الگویی شد برای تمام انسان‌ها در تمام اعصار و امصار، نه تنها مردمان عادی بلکه حتی حضرات معصومین علیهم السلام، روحی لها و لهم الفداء. مگر نه این است که معصوم یازدهم و پدر ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف در مورد مادر گرامیشان می‌فرمایند: «ما حجت خدا بر مردم هستیم و مادرم فاطمه زهرا سلام الله علیها حجت خدا بر ماست.» 

فاطمه سلام الله علیها را کسی نشناخت مگر خدا و رسولش و امیر مومنان صلوات الله علیهم، کسی که امتحانش را پیش از خلقتش با کمال موفقیت به پایان رساند.

یعنی چه کسی قبل از خلقت امتحان شود؟

نمی دانم. برای ما اسیران خاک و گرفتاران دنیا درک این موضوع صعب مستعصب است و اگر نبود فراز اول زیارت کنیز خداوند، پذیرش آن محال بود. اما چه کنیم که معصوم علیهم السلام فرموده است چون خواستی آن بانوی جلیله را زیارت کنی، بگو: «یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً»

بانوی من!

ای زیباترین بهانه خلقت! 

ای پاک‌ترین پاکان!

و ای ناموس هستی! 

دریاب بیچارگان را.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

نمی‌خواهم مدینه باشم؛ چله عاشقی (29)

سال 92 بود. تقریبا همین ایام، اوایل دی ماه. بعد از عبور از سد امتحان‌های مختلف، در لیست اعزام قرار گرفته بودم و قرار بود به عنوان مدیر فرهنگی برای مدت یک ماه به عربستان اعزام شوم. از خوشحالی در پوست خودم نمی‌گنجیدم. یادم می‌آید تابستان سال 86 به عنوان دانشجو به عمره رفته بودم. زیارت حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله بسیار شیرین بود، به حدی که در تماس تلفنی به یکی از دوستان گفتم حاضرم از همه چیز بگذرم و یکبار دیگر توفیق زیارت نصیبم شود. حالا بعد از 6 سال قرار بود دوباره این توفیق نصیبم شود. برنامه‌های سازمان حج برای دو ماه بسته می‌شد. عده‌ای در مدینه مستقر می‌شدند و عده‌ای در مکه. گروه‌مان که مشخص شد تقویم را نگاه کردم. آه از نهادم بلند شد. برنامه گروه‌مان یا در بهمن اجرا می‌شد یا اسفند. هنوز تیم اعزامی مشخص نشده بود. بنابراین  نه زمان اعزام مشخص بود  و نه اینکه در کدام یک از آن دو شهر مستقر خواهم شد. خدا خدا می‌کردم مدینه نباشم. آن سال ایام فاطمیه در اسفند بود و من طاقت نداشتم در چنین ایام حزن‌آلودی مدینه باشم. طاقت نداشتم در شهری نفس بکشم که نوادگان قاتلین مادرمان در آن به زندگی روزمره خود مشغول بودند، انگار نه انگار که دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله به شهادت رسیده است. نوادگان کسانی که منتظر شهادتش بودند.

یاد در سوخته، بازوی شکسته و چادر خاکی ....

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

دولت عشق؛ چله عاشقی (28)

 

مولای من! 

بقای ما با عشق به شماست، همانگونه که خلقت ما به واسطه عشق به شما بوده است. خداوند شما را دوست داشت و جهان را به خاطر شما آفرید و کمال ما را در محبت و مودت به شما قرار داد. «دولت عشق آمد  من دولت پاینده شدم» 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

شکر؛ چله عاشقی (27)

مولای من!

خداوند متعال می فرماید:«إن شکرتم لأزیدنکم».

به قول شاعر:«شکر نعمت نعمتت افزون کند».

 

مولای من! 

خدا را شاکرم که شما را به این کمترین شناساند.

خدا را شاکرم که محبتتان را در دلم قرار داد.

خدا را شاکرم نوکریتان را روزیم ساخت.

خدا را شاکرم و امید دارم در دنیا و آخرت لحظه از شما جدایم نسازد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

حاصل عمر؛ چله عاشقی (26)

 

مولای من!

این نوکرتان در تمام عمر در این فکر است که بتواند رضایت شما را جلب نماید. گوشه چشمی از شما به این بنده‌تان، دنیا و آخرتش را می‌سازد. اگر لبخند رضایت بر گوشه لبتان نشیند دیگر از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجد و اگر بتواند دمی همدم شما باشد به کمال خود رسیده است. 

گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی 

حاصل عمر آن دم است باقی ایام رفت 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

دلخوشی های صد کلمه

 

شروع چالش از رادیو بلاگیها

 

انسان وقتی مریض میشه به اون عضوی که درد میکنه توجه زیادی داره و غافله از بقیه اعضای بدنش که سالمن. زندگی هم همینطوره، وقتی دچار مشکل می‌شیم تمام توجهمون به اون مشکل جلب میشه و غافلیم از تمام نعمتهایی که خدا بهمون داده. خدا می فرماید: «إن مع العسر یسرا» یعنی همراه با سختیها آسانی هم هست. «چشمها را باید شست جور دیگر باید دید.» 

خدایا شکرت به خاطر همه چیزهایی که بهمون دادی.

خدایا شکرت به خاطر همه چیزهایی که بهمون ندادی.

 

تشکر می‌کنم از دکتر صفایی‌نژاد عزیز که بنده رو به این چالش دعوت کرد. 

شرمنده که کسی رو اینجا نمیشناسم و نمیتونم دعوت کنم.

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی