همیشه خواندن نمایشنامه برایم سخت بوده است. اما اخیرا نمایش نامه ای از همکلاسی محترم سرکار خانم طلایی با نام «مرا نبخش» خواندم. نمایشنامه جالبی بود و مرا به فکر فرو برد. سالها پیش نوشته بودم شاید آلزایمر درمان است نه بیماری. گاهی اتفاقاتی در زندگی رخ میدهد که انسان با تمام توان سعی در فراموشی آن دارد. دردهایی که مثل خوره روح انسان را میخورد چه خود او در آن مقصر باشد چه نباشد. همیشه فکر میکردم این دردها باعث میشود انسان به فراموشی خودخواسته روی بیاورد و این فراموشی تبدیل به حالتی میشود که اسم آلزایمر را بر آن نهاده اند. 

با خواندن نمایشنامه «مرا نبخش» این سوال مطرح شد که آیا آلزایمر مجازاتی است که شخص بر ضد خود به کار میبرد؟ انسان دچار آلزایمر اتفاقات نزدیک را فراموش میکند اما وقایع دور را به خوبی به خاطر می آورد. به نظر میرسد گاهی اینگونه باشد. 

در مجموع انسانی که با زمان حال مشکل دارد و مدام به گذشته نگاه میکند دچار آلزایمر میشود، خواه آن گذشته شیرین باشد یا تلخ.