دل آدمی بزرگتر از این زندگی است و این، راز تنهایی اوست. او چیزی بیشتر از تنوع و عصیان را میخواهد. او محتاج تحرک است و حرکت با محدودیت سازگار نیست، که محدودیتها عامل محرومیت و تنهایی ماست.
نامه های بلوغ
علی صفایی حائری
عین صاد
دل آدمی بزرگتر از این زندگی است و این، راز تنهایی اوست. او چیزی بیشتر از تنوع و عصیان را میخواهد. او محتاج تحرک است و حرکت با محدودیت سازگار نیست، که محدودیتها عامل محرومیت و تنهایی ماست.
نامه های بلوغ
علی صفایی حائری
عین صاد
در هنگام غیبت، اگر مردم حکومت ولی فقیه را پذیرفتند بر اوست که تلقی انسان ها را عوض کند و هدف حکومت و جایگاه انسان در جهان را مطرح سازد تا خیال نکنند که جامعه انسانی یک دامپروری بزرگ است و به نان و مسکن دلخوش نشوند و در انتظار معصوم، به روحیه و فکر و برنامه و عمل خویش سامان دهند و در دشمن نفوذ کنند.
نامه های بلوغ
مرحوم علی صفایی حائری
عین صاد
اول: جلب توجه
انسانها معمولاً در فضای مجازی عجیب و بدجنس میشوند. این پدیدۀ عجیب در نخستین روزهای شبکه همه را متعجب کرده بود و تا کنون هم تأثیری شگرف بر دنیایمان گذاشته است. بدجنسی به چیزی مانند نفت خام برای شرکتهای رسانۀ اجتماعی و دیگر امپراطوریهای جهتدهندۀ رفتار تبدیل شد، شرکتهایی که فوراً افسار اینترنت را به دست گرفتند، چون اینترنت به بازخوردهای رفتاری منفی دامن میزد.
چرا این بدجنسی اتفاق میافتد؟ بخواهم بهطور خلاصه بگویم، در دنیای مجازی، افراد عادی در فضایی دور هم جمع میشوند که پاداش اصلی (یا شاید تنها پاداشِ) موجودْ توجه است.
آنها وقتی دنبال چیزی جز توجه نباشند، به افرادی بیشعور تبدیل میشوند، چون بیشعورترین آدمها بیشترین توجه را به خود جلب میکنند. این گرایش ذاتی به بیشعوری به تمام بخشهای دیگر ماشین بامر رنگ و بو میدهد.
پ.ن: Bummer: معنای اصلی آن ناخوشایند و فاجعهآمیز است. اما با توجه به اینکه نویسنده این واژه را در جایجای مقاله با حرف بزرگ مینویسد و آن را بهعنوان یک اسم اختصاری مدنظر دارد، لذا در ترجمه هم در سایر موارد از خودِ واژۀ بامر استفاده شده است [مترجم].
جارن لانییر
یکی از شعارهای بنده همان چیزیست که به عنوان تیتر این مطلب انتخاب کردم و گاهی به شوخی و جدی آن را تکرار می کنم.
چندی پیش دوستی وجیه و صاحب لحیه که بسیار متشخص است در تایید شعار بنده تعریف می کرد: «برای کاری به دانشگاه مراجعه کردم. به دلایلی ترجیح دادم به جای پراید خودم اسنپ بگیرم. از قضا یک پژوپارس تمیز و مرتب آمد. جلوی در دانشگاه که رسیدیم راننده بدون اینکه حرفی بزند در حالیکه به نگهبان جلوی در نگاه می کرد به من اشاره کرد. نگهبان هم به راحتی در را باز کرد تا ما داخل شویم. مطمئنم اگر با پراید خودم می رفتم یا ماشینی که اسنپ فرستاد مدل پایین بود، باید همان دم گیت ورودی پیاده میشدم».
این طرز برخورد منحصر در آن دانشگاه و نگهبان آن نیست. چیزیست که در تمام جامعه جریان دارد. مواردی دیگر از این دست برخورد سراغ دارم که به مرور خواهم نوشت.