۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چله» ثبت شده است

دولت عشق؛ چله عاشقی (28)

 

مولای من! 

بقای ما با عشق به شماست، همانگونه که خلقت ما به واسطه عشق به شما بوده است. خداوند شما را دوست داشت و جهان را به خاطر شما آفرید و کمال ما را در محبت و مودت به شما قرار داد. «دولت عشق آمد  من دولت پاینده شدم» 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

شکر؛ چله عاشقی (27)

مولای من!

خداوند متعال می فرماید:«إن شکرتم لأزیدنکم».

به قول شاعر:«شکر نعمت نعمتت افزون کند».

 

مولای من! 

خدا را شاکرم که شما را به این کمترین شناساند.

خدا را شاکرم که محبتتان را در دلم قرار داد.

خدا را شاکرم نوکریتان را روزیم ساخت.

خدا را شاکرم و امید دارم در دنیا و آخرت لحظه از شما جدایم نسازد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

حاصل عمر؛ چله عاشقی (26)

 

مولای من!

این نوکرتان در تمام عمر در این فکر است که بتواند رضایت شما را جلب نماید. گوشه چشمی از شما به این بنده‌تان، دنیا و آخرتش را می‌سازد. اگر لبخند رضایت بر گوشه لبتان نشیند دیگر از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجد و اگر بتواند دمی همدم شما باشد به کمال خود رسیده است. 

گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی 

حاصل عمر آن دم است باقی ایام رفت 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

امام حسن مجتبی علیه السلام؛ چله عاشقی (23)

مولای من!

شب جمعه است و شب زیارتی شما. اما فردا روز شهادت برادر بزرگوارتان، کریم آل طاهاست. بمیرم برای مادرتان که امشب دوجا باید عزاداری کند، هم کربلا بیاید و هم مدینه. نمی‌دانم کجا دلش بیشتر می‌شکند؟ کجا بیشتر محزون می‌گردد؟ کجا قلب داغدارش بیشتر جریحه‌دار می‌شود؟ وقتی به حرم شما می‌آید و یاد مصائب شما می‌افتد، بیشتر گریه می‌کند یا وقتی به بقیع می‌رود؟

مولای من!

شما حرم باصفایی دارید. زائر دارید. خدمتگذار دارید. در این ایام همه دلها به سوی شما روان است. نه‌ تنها دل که جسم‌ها هم؛ اگرچه امسال راه بسته شده است. اما برادرتان، زبانم لال، نه حرمی، نه خادمی و نه زائری. 

مولای من!

نکند وضعیت امسال به خاطر کوتاهی ما در عزاداری برای برادرتان است؟! نکند عزاداری ما برای شما، شما را در برابر برادرتان شرمسار کرده و به احترام برادر بزرگتر، زائر کمتری دعوت کرده‌اید؟ 

اما نه! حتی برادرتان در روز شهادتش برای شما گریست و فرمود: «لایوم کیومک یا اباعبدالله».

امشب حتی برادرتان هم کربلاست. عزادار واقعی اوست و ما هم به تبعیت از او برایتان گریه می‌کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

خیال؛ چله عاشقی (22)

مولای من !

خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد

که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

حجاب؛ چله عاشقی (21)

مولای من! 

اعتراف می‌کنم اعمالم مرا از فیض زیارتتان محروم ساخته و رفتارم مورد پسند شما نبوده است.

اعتراف می‌کنم از شما دور افتاده‌ام و در تقرب به شما کوتاهی کرده‌ام. 

اعتراف می‌کنم حب دنیا مرا از شما دور ساخته است. 

اعتراف می‌کنم بین شما و من هیچ حجابی نیست الا من.  

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست 

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز 

مولای من!

یاریم کنید و مرا از دست خودم نجات دهید. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

حشر؛ چله عاشقی (20)

 

مولای من! 

 

فقیر و خسته بدرگاهت آمدم رحمی 

که جز ولای توام نیست هیچ دستاویز

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

پیراهن؛ چله عاشقی (19)

 

 

فدای پیرهن چاک ؛

 

پیرهن چاک؛

برادرم! چرا این کهنه پیراهن را چاک چاک می‌کنید؟ این پیراهن یادگار مادرمان است. 

خواهرم! نمی‌خواهم بدنم عریان روی زمین بماند. 

 

فدای پیرهن چاک ماهرویان باد

هزار جامه تقوی و خرفه پرهیز

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

شکیبایی؛ چله عاشقی (18)

مولای من!

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد

کز دست بخواهد شد پایان شکیبایی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی

مهجور؛ چله عاشقی (17)

مولای من! نمی دانم در کوی تو معروفم یا نه؟ اما از روی تو مهجورم. 

مولای من! خداوند با عشق شما مرا آفرید و با عشق شما پرورید و عشق شما را مایه‌ی ادامه حیات قرار داد. 

مولای من! تنها امید زندگیم! اگر دلیلی برای ادامه حیات باشد، اگر امیدی به ادامه زندگی باشد، همین عشق است. همین عشق است که ادامه زندگی را میسور ساخته ورنه تحمل مشکلات از ظرفیت من خارج است. 

مولای من! هیچگاه فکر نمیکردم فاصله دیدارمان اینقدر طولانی شود و در آتش فراق بسوزم. 

مولای من! آتش به جانم افتاده و هیچ توان فرونشاندن نیست. نمی‌دانم این فراق تا کی باید طول بکشد و تا چه حد باید بسوزم. 

مولای من! ای مهربان! از حرارت جگرم آگاهی و آتشی را که به قلبم زده‌ای می‌بینی. 

مولای من! من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم. مرا از درگاهت نران. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا نصرالهی